گویند آسمان و زمین با این همه کهکشان و ستاره و سیاره ها و این همه وسعت و پهناوری همچون حلقه انگشتری باشد در بیابانی وسیع به نام آسمان دوم. آسمان دوم هم به مانند حلقه انگشتری در بیابانی وسیعتر بنام آسمان ســوم باشد. این نــسبت تا آسمان هفــتم می رود. عرش آنجا که خدا می داند بیابانی وسیعتر است برای حلقه انگشتری آسمانها. تصور این در عقل نمی گنجد!!
و خدا این همه عظمت را با یک اراده ، تدبیر میکند. و این آنچه که او بزرگی بخشید جایی برای دل من و تو ندارد.!
... مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
خدای عظیم با این همه مظاهر عظمت که خلق کرد در جایی جای دارد که بنده حقیر و کوچکش سالهاست از آن بی خبر است. دل من ، دل تو ، دل همه آدمهای خاکی جایگاه این کبریایی است.
من از رگ گردن به تو نزدیکترم ...!
خدای من دل از آسمانها و زمین و عرش انگار عزیزتر شد که تو در آن سکونت داری ؟!
عمری است پی تو آواره آسمانهاییم ؛
کاش دو سه چند باری هر روز سری به دلهامان بزنیم . بزداییم هر گرد و غباری که به آن چسبیدست!
10:37 عصر
و خدایی که در این نزدیکیست
به قلم: rOOzbahan در دسته مذهبی و قرآنی
1:0 صبح
. . . که گر آتش شوم در وی نگیرم
به قلم: در دسته
بتیغم گر کشد دستش نگیرم وگر تیرم زند منت پذیرم
کمان ابرویت را گو بزن تیر که پیش دست وبازویت بمیرم
غم گیتی گر از پایم در آرد بجز ساغر که باشد دستگیرم
بر آی ای آفتاب صبح امید که در دست شب هجران اسیرم
بفریادم رس ای پیر خرابات بیک جرعه جوانم کن که پیرم
بگیسوی تو خوردم دوش سوگند که من از پای تو سر بر نگیرم
بسوزان خرقه ی تقوی تو حافظ که گر آتش شوم در وی نگیرم
دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازی
7:38 عصر
مولای ما مولانا
به قلم: در دسته
زادگاه مولانا :
جلالالدین محمد درششم ربیعالاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکرهنویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت میکرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ در سال 617 هجری بدانیم، سن جلالالدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلالالدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیتاللهالحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به ارزنجان رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاهنام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزنالاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود. ادامه مطلب...
حرف اول
-
در انتظار هق هقم
برای بخشیدن من
بیا بیا به بدرقم
بگو نترسم از خودم
که با تو التهاب نیست
بگو که در پناه تو
فرصت اضطراب نیست
تشنه تر از اشکمو باز
درباره
ساعت
آرشیو یادداشتها
لینکهای روزانه
عضویت در خبرنامه
جستجو
-
ادبی -