Made in China ...
به قلم: rOOzbahan در دسته
پیرزن ایستاده بود توی صف.جوان خوش پوش پرسید:"مادر!آخرین نفر شمایید؟".
پیرزن در حالیکه عینک ته استکانی اش را روی بینی جابجا می کرد گفت:"آره مادر جون!"
بعد پسر پشت سر پیرزن توی صف ایستاد...و همین مکالمه کوتاه بود که باعث شد پسرک شروع کند به حرف زدن...واتفاقا چه حرف های قشنگی هم می زد.وقتی گفت که از بچگی خیلی دوست داشته یک مادر بزرگ داشته باشد،دیگر اشک توی چشم های پیرزن جمع شد.بعد بلورهای محرمانه کم کم صورتش را خیس کرد.یک لحظه فکر کرد اگر اجاقش کور نبود لابد الان عزیزی همسن و سال همین پسر داشت.توی همین فکر ها بودکه شاطر باصدایی خراشیده و کشدار دادزد:"پخت آخره ها".
"پخت آخر"یعنی آنهایی که انتهای صف ایستاده اندبی خیال نان شوند.
پیرزن شروع کرد به صلوات فرستادن.صف چقدر کند جلو می رفت.یاد حاج آقا افتاد که الان حتما دست به سیاه و سپید نزده و نشسته کنار سفره تا مونسش با نان داغ از راه برسد.
پیرزن به پیشخوان که رسید و شاطر رابا چهار قرص نان در دست دید که به سمتش می آید،دیگر خیالش راحت شد.
پیرزن تا آمدپانصد تومانی مچاله را بگذارد توی دست شاطر دید دیگر نانی درکارنیست.
شاطر انگار به سنگینی التماس اینجور نگاهها عادت داشت.خیلی راحت گفت:"تمام شد مادر،تمام".
بعد آرام و با وسواسی عجیب درب پیشخوان رابست.
پیرزن بغضش گرفته بود.
پسرک خوش تیپ،نان بدست،سر پیچ کوچه گم شد...
دست نوشته ای از کامران نجف زاده
به قلم: rOOzbahan در دسته سرگرمی
ژرالدین دخترم:
اینجا شب است! یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم ، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن، به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تولیس دورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.
تصویر تو آنجا روی میز هست . تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی . این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی، برق ستارگان چشمانت را می بینم.
شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد، در گوشه ای بنشین، نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم! ژرالدین من چارلی چاپلین هستم . وقتی بچه بودی، شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم . قصه زیبای خفته در جنگل، ادامه مطلب...
به قلم: rOOzbahan در دسته سرگرمی
از آن دور رورها که به شهر نزدیک می شوی همش فکر می کنی چه بگویی؟ چه انجام دهی؟ چه چیزی را بخواهی؟ دردت چیست که به دنبالش دوایش بگردی؟
وقتی از خیابانهای اطراف ،آن نقطه زرین را می بینی بی اختیار دست بر سینه میگذاری و سلام می کنی اما دوست داری از سر روسیاهی سر به زیر باشی و فقط سنگ چین های کف پیاده رو را نگاه کنی.
کم کم که به آستانش نزدیک میشوی و همین که نزدیک درب ورودی هستی ، می ایستی! فقط سکوت می کنی ، سراپا خودت را نگاه می کنی و نگاهی هم به این لحظه ها ...
تو در این حال هستی و صدایی چشم تو را بارانی میکند: نوای یا رضا یا رضای پیرمرد پیرزنهای تسبیح به دست، سکوتت را می شکند ...
درست مثل زمان بچگی دوست داری پشت چادر مادر پنهان شوی و باحال و هوای او وارد حرم شوی.
داخل می شوی و صحن ها را یک به یک که پشت سر می گذاری بغض شوقت نفس کشیدن را برایت سخت می کند.
... وارد صحن اسمال طلا می شوی
الله اکبر چه جبروتی!!
سرت را آنقدر بالا میگیری تا گنبد و گلدسته ها را خوب ببینی. میخواهی چشمانت را متیرک کنی!
سلام میکنی و شیشه بغضت ترک بر میدارد. هرچه در این سالها درد و دل در دلت داشتی با نگاههای نم آلودت به حضرت رئوفش میگویی.
زیارت نامه که خواندی ، دو رکعت هم نماز عشق می خوانی و سجده شکر به جا می آوری که در محضرش هستی
سقاخانه ، آنجا که مهمانها آبرو میگیرند ، می روی و آبی به رویت می ریزی . جرعه ای هم به درونت می سپاری تا جلایش دهی و به یادگارش ببری.
درست این موقع که میشود میخواهی مثل کبوترهایش بال بگشایی، از بس تو اینجا سبک شده ای.
قصد دل کندن نداری اما وقتی مادر به تو میگوید " زیارت قبول پسرم " باید راهی شوی. حس و حالت قدرت کلام را از تو میگیرد و تو فقط میتوانی با دلت صحبت کنی ، دعا می کنی برای هر کسی که عاشقت است و تشکر برای اینکه در آغوش مهربانیش بودی!
خداحافظی نمی کنی چون دلت را اینجا کنار پنجره فولاد جا گذاشته ای
و ... می روی.
به قلم: rOOzbahan در دسته سرگرمی
حضرت محمد (ص) : دو چیز را دوست دارم و نمیخواهم آنی از آن منفک شوم.زن و عطر را.
حضرت محمد (ص) : من زنی را که از خانه برای شکایت از شوهرش بیرون می آید دشمن دارم.
امام جعفر صاذق (ع) : زن گردنبند است.دقت کن چه چیزی را به گردن می آویزی.
فئودور داستایوسکی : زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.
ریچارد استل : زنان امیال خود را بهتر از مردان پنهان می کنند.اما مردان بهتر از زنان امیال خود را کنترل می کنند.
اس پی سیدنی : نه گفتن زن به معنی پاسخ منفی نیست.
رو شفوکو : زنها هرگز نمیگویند ترا دوست دارم ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان که درون آنها جای گرفته ای.
رومن رولان : مردان آفریننده کارهای بزرگند و زنان بوجود آورنده مردان.
گرابه : زن مخلوقی است که عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است که دورتر را میبیند.عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است.
ولتر : زنها مثل ماهی هستند.بدست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشکل است.
روشنی : زن اگر موافق باشد رحمت الهی است والا بلای آسمانی.
میگوئل بوفلر : چنین است طبیعت زن: دوستت ندارد تا دوستش داری و چو دوستش نداری دوستت دارد.
توماس دوار : شاهراه موفقیت پر است از زنهایی که شوهران خویش را به پیش میبرند.
و ... به قول قدیمی ها : زن بلاست ولی هیچ خونه ای بی بلا نباشه.
به قلم: rOOzbahan در دسته
1- انتقال مکالمه یا دایورت کردن ( Call diverting ) :
با این سرویس میتوانید هنگامی که با تلفن شما تماس گرفته میشود مکالمه را به یک خط دیگر ثابت یا همراه منتقل کنید و عمل دایورت کردن را انجام دهید. این سرویس با هر دستگاه تلفن دکمهای مجهز به سیستم تن انجام شدنی است.
برای این کار شما باید کد زیر را در دستگاه تلفن وارد کنید:
# شماره مورد نظر*21*
بعد از زدن این کد صدایی که میشنوید فرق خواهد کرد ، این یعنی اینکه خط شما دایورت شده است.
برای غیر فعال کردن این سرویس باید باز گوشی رو بردارید (در این حالت باز همان صدای مخصوص شنیده میشود) و بعد عدد #21# را وارد کنید.
در صورتی که مجدد صدای بوق مخصوص را شنیدید ، گوشی را قطع کرده و مجدد روشن کنید. در این حالت خط شما کاملا از حالت دایورت خارج شده است.
2- سرویس انتظار مکالمه یا پشت خطی ( Call waiting ) :
هنگام مکالمه شخص دیگری به شما تلفن میزند صدای بوق ضعیفی به گوشتان میرسد و شما را آگاه میکند ادامه مطلب...
به قلم: rOOzbahan در دسته سرگرمی
ای دانشجو!!
به گوش باش که چونان که هنگامه امتحانات پایان ترم
فرا همی رسد نکات زیر به خاطر بسپار که به پاس همه درس ها نائل شوی.
1- زین پس تا آخرین روز امتحانات خواب بر تو حرام باد.
2- تلوزیون را بیخیال همی شو که وقت بس ناجوان مردانه تنگ است.
3- دیر خواب و زود خیز
4- شبکه گسترده جهانی را تعطیل کن ولو به سبب 360 آپ همی کردن
5- پارک و سینما و کافی شاپ خوردن تا آخرین روز امتحانات مکروه گردد
6- کتاب فقط کتاب درسی و فیلم تنها فیلم درسی(با توجه به این که در ایام امتحانات همگی عجیب به سمت مطالعه غیر درسی گرایش داریم)
7- موبایل بازی اعم از اس ام اس و بلو توث و ارسال صور قبیحه و نوای قبیحه همگی موجب ابطال وقت است
8- حمام کردن بیش از نیم ساعت و یک بار اصلاحیدن صورت در هفته حرام است
9- صله ارحام ولو ختنه سوران پسر دایی باشد یا عروسی شوهر دختر عمه ی همسایه ناتنی بر تو واجب نمی باشد.نرو...
10- پاچه خواری استاد را از خاطر مبر که اوجب واجبات است و بسی تو را در پاسیدن درس همی یاری کناد.
3jokes.com منبع